پلاک سرخ

تک تک نفس هایت رامدیون شهداهستی

پلاک سرخ

تک تک نفس هایت رامدیون شهداهستی

پلاک سرخ

وبلاگ اکثرمواقع هرهفته به روزمیشه
****************
تا ابد به آنهایی که وقت تشنگی شدید و بی آبی

قمقمه ها راخاک می کردند تا کمتر یاد آب بیفتند

مدیــونیــم

کلمات کلیدی
نویسندگان

امشب چه سینه سوز است بانگ اذان مولا
خیزد صدای تکبیر از عمق جان مولا

از لحظه های افطار در شوق وصل دلدار
بر چهره می درخشید اشک روان مولا

مولا گشوده آغوش بهر وصال جانان
قاتل به مسجد آید بر قصد جان مولا

زهرا کنار محراب با ذکرِ واعلیّا
یا فاطمه است امشب ورد زبان مولا

زخم سرعلی را دیدند اهل مسجد
دردا که نیست پیدا زخم نهان مولا

ای نخلها بگریید ای چاه ها بنالید
دیگر علی ندارید ای دوستان مولا

حق علی ادا شد فرق علی دو تا شد
سرهایتان سلامت ای خاندان مولا

ای دوستان بیایید با من به شهر کوفه
تا سر نهیم امشب بر آستان مولا

ریزید ای یتیمان در سفره های خالی
خون جگر به جای خرما و نان مولا
(زینب) دگر امیدی در ماندن علی نیست
از دست رفته دیگر تاب و توان مولا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۲۰:۲۳
پلاک

مے گویند چرا می خواهی شهید شوی‌؟!!

مے گویم دیده اید وقتی یک معلم را دوست داری خودت را مے کشی در کلاسش

نمره ی 20 بگیری و لبخند رضایتش دلت را آب می کند؟؟

⇦ من هم دلم برای لبخندِ خُدایم تنگ شده مےخواهم شاگرد اول کلاسش بشوم

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۲۰:۲۹
پلاک

دختری رو به من کرد و گفت : واقعا آقا ؟!

گفتم: ببخشید چی واقعا ؟!

گفت: واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد !

گفتم: بله

گفت: اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن، ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید فقط سر پایین میندازید و رد میشید !

گفتم: آره راست میگی ، سر پایین انداختن کمه !

گفت: کمه ؟ ببخشید متوجه نمیشم ؟ 

گفتم:

  برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانو زد حقا که سر پایین انداختن کمه ..!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۷
پلاک

به همراه چندنفرازدوستان نشسته بودیم ودرموردابراهیم صحبت می کردیم.یکی از دوستان که ابراهیم رانمی شناخت تصویرش راازمن گرفت ونگاه کرد.بعدباتعجب گفت:شمامطمئن هستیداسم ایشون براهیمه!؟

باتعجب گفتم:خب بله،چه طورمگه؟!

گفت:من قبلاتوبازارسلطانی مغازه داشتم.این آقاابراهیم دوروز درهفته سربازارمی ایستاد.یه کوله باربری هم می انداخت روی دوشش وبارمی برد.یه روزبهش گفتم:اسم شماچیه؟

گفت:من رویدا...صداکنید!

گذشت تاچندوقت بعدیکی ازدوستانم آمده بودبازار،تاایشون رودیدباتعجب گفت:این آقارومی شناسی!؟

گفتم نه،چطورمگه!

گفت:ایشون قهرمان والیبال وکشتیه،آدم خیلی باتقوائیه،برای شکستن نفسش این کار هارومیکنه.این روهم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه!بعدازآن ماجرادیگه ایشون روندیدم!

صحبت های آن آقاخیلی من روبه فکربرداین ماجراخیلی برای من عجیب بود.اینطورمبارزه کردن بانفس اصلا باعقل جوردر نمی آمد.

برگرفته ازکتاب سلام برابراهیم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۸
پلاک

برای-فاطمـــــی بودنت چه میکنی؟

√ من فقط یک -پارچه ام ... گل ،-گلــــــی ...خال،-خالــــــی.. راه -راه.. براق یا …-ساده ..
√ از هر -نوعی که باشم فقط -جسمــــــــت را می پوشانم
√ تو، برای -نگــــــاهت هم چادر -خریده ای؟ -صدایـــــت چه؟ صدایت -چادریست؟ 
√ -دلــــــــــــــــ ــها، دلها گاهی اوقات -پوشش می خواهند ، برای او چه -میکنی؟ 
√ من به تنهایی -حجاب نیستم، من فقط اسمم -چـــــــــادر است

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۱
پلاک

شهدا میشود مرا تفحصم کنید؟؟

گم شده ام

در گیرو دار منیت ها وهوس های زود گذر دنیا

بیش از همه در خودم

شما را به مادر تان زهرا(سلام الله علیها) قسم تفحصم کنید

شاید هنوز پاره ای از وجودم سالم مانده باشد تا مرحمی شود برای قلب مولایم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۷
پلاک

مذاکرات 1 + 1 ( من و خدا ) 
1 - خدایا ... 

من لذت گناه را ترک می کنم ... 

در مقابل تو هم تحریم لذت مناجات را از من بردار ... 

2 - خدایا ... 

من کسانی که تو دوستشان نداری را ترک می کنم ...

و در مقابل تو لذت با خود بودن را به من بده ... 

3 - خدایا ... 

من پناهگاه شیطان را ترک می کنم ... 

و تو در مقابل پناهگاه امن خودت را به من بده ... 

امروز روز اول مذاکرات است 

خدایا ... 

برای شفاف سازی و راستی آزمایی گام اول را من بر می دارم 

و سانتی فیوژهای گناه را که شیطان در وجودم برپا کرده ، یکی یکی و 

با کمک تو از کار می اندازم . 

هسته ی درونی ام را خودت غنی سازی کن 

و در کنار این معترفم که : 

و ما توفیقی الا بالله هست یعنی : باید تو بخواهی و در عین حال معتقدم .

عبد شدن وظیفه ی مسلم ماست .

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۵:۲۹
پلاک

سلام
بنده یه پسر 4ساله دارم، دیروز باهم سوار مترو شدیم.
یه خانم بدحجاب شروع کرد بازی کردن با پسرم،پسرم اخم کرد بهش گفت
شما زشتی.همه برگشتن سمت ما.خانم گفت چرا عزیزم؟ پسرم گفت برو اونور
،خانم گفت چیکار کنم باهام دوست شی،گفت خوشگل شو!!!!
همه واگن زوم کرده بودن روی ما،خودم تعجب کرده بودم، ولی چیزی نگفتم. 
گفت چیکار کنم خوشگل شم بلا؟! 
پسرم گفت مثل مامانم شو،لبخند رو لبای خانومه ماسید. یه نگاهی به من کرد،
بهش لبخند زدم و گفتم شما از من زیباتری قطعاً اما فطرت بچه که پاکه 
اینطوری دوست داره!(به گردی صورتم اشاره کردم)
حواسم بود که چند نفر خودشونو جمع کردن،خانومه مصنوعی دستشو برد به
شالش، پسرم گفت گوشوارتو بکن زیر روسریت. 
باور نمیکنین چه جوی بود.
آنقدر حیرت انگیز بود فضا که همه متعجب بودن.یه دختری اون طرف تر با لج
پیاده شد و گفت بچه هاشونم کردن گشت ارشاد،حال آدمو به هم میزنن.
اما کسی دیگه چیزی نگفت.خانومه که خودشو جمع کرده بود به پسرم گفت حالا
باهام دوست میشی؟! 
پسرم به من گفت مامان منو بشون روی پات این خانمه بشینه خسته نشه.
خانمه دلش ضعف رفته بود نشست ونازش کرد.پسرم گفت جا بهت دادم منو دعا کن.
(بهش گفتم تو مترو و اتوبوس به هرکس جا بدیم برامون دعا میکنه،اینو به همه خانوما میگه...) 
خانمه گفت تو باید برای من دعا کنی و بهش شکلات داد.فهمیدم حالش عوض شد،
راستش خودم هم بغض کرده بودم...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۲۲:۵۶
پلاک

از یک محله به یک مدرسه می رفتند

اما با دو مسیر متفاوت .

هر چه دوستش اصرار میکرد بیا از همین کوچه برویم ،

قبول نمیکرد .

می گفت :

این کوچه پر از دختره ،‌من نمیام .

معلوم نیست این کوچه به کجا ختم می شه . !

شهیدعلی صیادشیرازی


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۲۲:۵۳
پلاک

تو جبهه همیشه سربند یازهرا(سلام الله علیها) کم می آمد. اصلا کم بود. حتما حکمتی داشت. بچه ها برای به دست آوردن سربند یازهرا(سلام الله علیها) همیشه با هم دعوا و مسابقه داشتند.

و باورکنید هر کسی سربند یازهرا(سلام الله علیها) می بست چند روز نگشته بود که به شهادت می رسید.

حکایت غریبی داشت سربند یازهرا(سلام الله علیها) در جبهه های هشت سال دفاع مقدس...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۳۰
پلاک